سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پنجره
معمولا دوست خوبی هستم و اگه شما خودتون بخواین می تونم براتون دوست خوبی باشم!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 163557
کل یادداشتها ها : 74
خبر مایه

موسیقی


سلام.دو سه روز پیش یکی از شعر های شاعر بسیجی،مرحوم ابولفضل سپهر رو برای یکی از دوستان کامنت گذاشتم.به فکرم رسید یکی دیگه از شعراشون رو هم تو وبلاگم بنویسم.دوست داشتم شما هم بخونیدش.چون حال و هوای خودم رو خیلی عوض کرد.
یه کم طولانیه اما لطفا همشو بخونید.پشیمون نمی‏شید.

====================

اتل متل یه بابا/که اون قدیم قدیما                                

حسرتشو می‏خوردند/تمومی بچه‏ها

اتل متل یه دختر/دردونه‏ی باباش بود

هر جا که باباش می‏رفت/دخترش هم باهاش بود

اون عاشق بابا بود/بابا عاشق اون بود

به گفته‏ی رفیقاش/بابا چه مهربون بود                                      

یه روز آفتابی/بابا تنها گذاشتش

عازم جبهه‏ها شد/دخترو جا گذاشتش

چه روزهای سختی بود/اون روزهای جدایی

چه سال‏های بدی بود/ایام بی‏بابایی

چه لحظه‏ی سختی بود/اون لحظه‏ی رفتنش

اما سخت تر از اون بود/لحظه‏ی برگشتنش

هنوز یادش نرفته/نشون به اون نشونه

اون که خودش رفته بود/آوردنش به خونه

زهرا به اون سلام کرد/بابا فقط نگاش کرد

ادای احترام کرد/بابا فقط نگاش کرد

خاک کفش بابا رو/سرمه‏ی تو چشاش کرد

هی بابا رو بغل کرد/بابا فقط نگاش کرد

زهرا براش زبون ریخت/دو صد دفعه صداش زد

پیش چشاش ضجه زد/بابا فقط نگاش کرد

اتل متل یه بابا/یه مرد بی‏ادعا

می‏خوان که زود بمیره/تموم خواستگارا

اتل متل یه دختر/که برعکس قدیما

براش دل می‏سوزونن/تمومی بچه‏ها

زهرا به فکر باباس/بابا به فکر زهرا

گاهی به فکر دیروز/گاهی تو فکر فردا

یه روز می‏گفت که خیلی/براش آرزو داره

اما حالا دخترش/زیرش لگن می ذاره

یه روز می‏گفت دوست دارم/عروسیتو ببینم

اما حالا دخترش می‏گه به پات می‏شینم

میگفت برات بهترین/عروسی رو می‏گیرم

ولی حالا می‏شنوه/تا خوب نشی نِمیرم

وقت غذا که می‏شه/سرنگو ور می‏داره

یه زرده‏ی تخم مرغ/توی سرنگ می‏ذاره

گوشه‏ی لپ باباش/سرنگو می‏فشاره

برای اشک چشماش/هی بهونه میاره

غصه نخور بابا جون/اشکم مال پیازه

بابا با چشماش می‏گه/خدا برات بسازه

هر شب وقتی بابا رو/می‏خوابونه سر جاش

با کلی اندوه و غم/میره سر کتاباش

حافظو بر می‏داره/راه گلوش می‏گیره

قسم می ده حافظو/خواجه بابام نَمیره

دو چشمشو می‏بنده/خدا خدا می‏کنه

با آهی از ته دل/حافظو وا می‏کنه

فال و شاهد فال/به یک نظر می‏بینه

نمی‏خونه چرا که/هر شب جواب همینه

دیشب که از خستگی/ گرسنه خوابیده بود

نیمه‏ی شب چه خواب/ قشنگی رو دیده بود

تو یک باغ پر از گل/پر از گل شقایق

میون رودی بزرگ/نشسته بود تو قایق

یه خورده اونطرف تر/میون دشت لاله

بابا سوار اسبه/مگه می‏شه ؟ محاله

بابا به آسمون رفت/به پشت یک در رسید

با دستای مردونش/حلقه ی در رو کوبید

ندایی اومد از غیب/دروازه رو وا کنید

مهمون رسیده از راه/قصری مهیا کنید

وقتی بلند شد از خواب/دید که وقت اذونه

عطر گل نرگسی/پیچیده بود تو خونه

هی بابا رو صدا کرد/بابا چشاش بسته بود

دیگه نگاش نمی‏کرد/بابا چقدر خسته بود

آی قصه قصه قصه /یه دختر شکسته

که دستای ظریفش/چند ساله پینه بسته

چند سالیه که دختر/زرنگ و ساعی شده

از اون وقتی که بابا/قطع نخاعی شده

نشونه‏ی بیعته/پینه‏ی دست زهرا

بهترین شفاعته/نگاه گرم بابا

   

=================

پ.ن.1:قشنگ بود نه؟حالا برای خودتون یه دست بزنید که همشو خوندید!آفرین

پ.ن.2:شهادت ایت الله دستغیب و امام جواد رو بهتون تسلیت می‏گم.

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ