سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پنجره
معمولا دوست خوبی هستم و اگه شما خودتون بخواین می تونم براتون دوست خوبی باشم!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 160465
کل یادداشتها ها : 74
خبر مایه

موسیقی



  

پسرک چند بار به شیشه ماشین زد.آرام اما مشتاق.مرد نگاهش را به خیابان دوخته بود و متوجه ضربه های پیاپی پسرک نبود.قطره های باران از موهای پسرک سر می خورد و صورتش را شیار می زد.اما مرد شیشه را محکم بسته بود و حاضر نبود حتی برای لحظه ای آن را پایین بکشد.
خیابان خلوت بود و خیس از باران.غیر از مرد کس دیگری پشت چراغ قرمز نبود.پسرک باز به شیشه کوبید این بار مرد سرش را برگرداند.نیم نگاهی به پسرک کرد و باز بی تفاوت به نقطه ای خیالی و نامعلوم در فضا خیره شد.پسرک باز هم به شیشه زد .مرد دستش را روی دکمه فشار داد شیشه نرم و بی صدا پایین آمد.مرد اسکناس سبزی را به طرف پسرک دراز کرد.پسرک بی آنکه به اسکناس نگاه کند هیجان زده پرسید:آقا شما می دانید خدا کیست؟!
مرد دمغ شد.اسکناس را روی آسفالت خیس خیابان پرت کرد و گفت:برو بچه جان! همین است که می بینی!و باز به اسکناس اشاره کرد.
با اکراه شیشه را بالا داد و بی اعتنا به سبز شدن چراغ همچنان پشت چراغ قرمزی که نبود ایستاد.پسرک به سمت پیاده رو رفت در حالی که اسکناس زیر قطرات درشت باران خیس می خورد.

***********
روز بعد هوا آفتابی شده بود.پسرک آرام و بی صدا کنار پیاده رو خوابیده بود و برای خرج کفن و دفنش تنها یک اسکناس سبز مچاله کنارش افتاده بود!

                                                                                  م.سروش نوجوان-ع.پژوهی


  

رمضان آرام و بی صدا می آید...
آرام و پاورچین مثل نسیمی که بر گل ها بوزد.
سفره رنگین و پر نعمتش را همه جا پهن می کند.بدون هیچ انتظاری.بی هیچ منتی.یک ماه همه را به این مهمانی فرخنده دعوت میکند.بزم با شکوهی که برترین و بهترین و والاترین میزبانان عالم را دارد.
تمام ذرات هستی و اجزای کائنات در عطش حضور در این بزم آسمانی می سوزند.اما این سفره تنها برای اشرف مخلوقات پهن شده.اشرف مخلوقاتی که یازده ماه سال از خدا دوری می کند حلقه محبت طلایی پروردگار خود را می گسلد و می گریزد.دور می شود.دور دور...از خالصانه ترین عشق ها می گذرد تا عشق های پوچ و تو خالی زمین را گدایی کند.و چه مهربان خدایی است که رمضان را قرار داده برای پر کرد این فاصله ها. برای بازگشت بندگان گریز پا برای پشیمانی و تطهیر.برای مهر و وصال.

کوله بار گناهت هر اندازه که روی دلت سنگینی می کند آیینه وجودت هر قدر که تیره و کدر شده است.فاصله ات با پروردگارهر چه قدر که هست بیا.دست احساس دلت را بگیر.کنج خانه خدا بنشین.با او خلوت کن.سفره دلت را پهن کن بگذار دانه های اشک یکی یکی روی گونه ات روان شوند.بگذار تا تنهایی و اشک و توبه زنگار از وجودت بگیرد.اشکها سرمایه های وجودی تو هستند سرمایه ات را جایی خرج کن که ارزشش را داشته باشد.
اشکهایت را به پایش بریز.خود را بشکن از سد غرورت بگذر.بیا... تا دیر نشده بیا تا بر سر بی ریاترین سفره عالم زانو بزنیم.در پیشگاه این میزبان مهربان چاره ساز خیمه بزنیم.دست های نیازمان را به سویش دراز کنیم.ما به او دل بدهیم تا او به ما همه چیز بدهد.بیا ! مطمئن باشدر کنار این سفره برای همه جا هست.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ